کفش‌های تا به تا

ساخت وبلاگ
همین که روح زخمی ات، سبک شد از لباس‌هازدند روی دستشان مکاشفه شناس‌هاچه سایه های مبهمی نشسته زیر پلک توچه کرده با ظرافتت غرور ناسپاس‌هابه وقت غسل همچنان، گوش تو زنگ می زندتو را رها نمی کند هنوز این تماس‌هاجان سه تا امام را به لب رسانده ای، مرو!توجهی ن کفش‌های تا به تا...
ما را در سایت کفش‌های تا به تا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 4unread0 بازدید : 98 تاريخ : سه شنبه 19 ارديبهشت 1396 ساعت: 12:36

روزی به یک درخت جوان گفت کُنده‌ای:باشد که میزِ گوشه‌ی میخانه‌ای شوی!تا از غمِ زمانه بیابی فراغ بالای کاشکی نشیمنِ پیمانه‌ای شوییا این‌که از تو، کاسه ی «تاری» در آورندشورآفرینِ مطربِ دیوانه‌ای شوییا صندوقی کنند تو را، قفل پشتِ قفلگنجی نهان به سینه‌ی و کفش‌های تا به تا...
ما را در سایت کفش‌های تا به تا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 4unread0 بازدید : 99 تاريخ : سه شنبه 19 ارديبهشت 1396 ساعت: 12:36

جارو نکن عزیز من این خانه را به زور
بر دامنت نگیر دو دردانه را به زور

بگذار موی دخترمان را چنان که هست
دستت نگیر فاطمه جان شانه را به زور

بنشین کنار بی کسی‌ام چون نمی‌‌شود
آباد کرد خانه‌ی ویرانه را به زور

پژمرده‌ای و از همه‌ی اسم‌های تو
یادآور است روی تو "ریحانه" را به زور

مردی که کنده بود در قلعه را ز جا
وا می‌کند پس از تو در خانه را به زور

ساقی پر است جام نفس بعد فاطمه
دیگر نزن تعارف پیمانه را به زور...

حسین زحمتکش

کفش‌های تا به تا...
ما را در سایت کفش‌های تا به تا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 4unread0 بازدید : 102 تاريخ : سه شنبه 19 ارديبهشت 1396 ساعت: 12:36

این قدر بین رفتن و ماندن نمان بمانپیرم مکن ز بار غمت ای جوان بمانمهمان نُه بهار علی! پا مکش ز باغنیلوفر امانتی باغبان بمانای دلشکسته، آه تو ما را شکسته استای پر شکسته، پر مکش از آشیان بماندیگر محل به عرض سلامم نمی دهندای همنشینِ این دل بی همزبان بمان کفش‌های تا به تا...
ما را در سایت کفش‌های تا به تا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 4unread0 بازدید : 88 تاريخ : سه شنبه 19 ارديبهشت 1396 ساعت: 12:36

نه لب گشایدم از گل، نه دل کشد به نبیدچه بی‌نشاط بهاری که بی‌ رخ تو رسید!نشان داغ دل ماست لاله‌‌ای که شکفتبه سوگواری زلف تو این بنفشه دمیدبیا که خاک رهت لاله‌زار خواهد شدز بس که خون دل از چشم انتظار چکیدبه یاد زلف نگونسار شاهدان چمنببین در آینه‌ی جویب کفش‌های تا به تا...
ما را در سایت کفش‌های تا به تا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 4unread0 بازدید : 99 تاريخ : سه شنبه 19 ارديبهشت 1396 ساعت: 12:36

موسی شدی تا قوم تو تنها نباشد
تا بین راه شیعیان دریا نباشد

اعجاز کردی و شدی باب الحوائج
گرچه در ِ زندان به رویت وا نباشد

یک عمر در زنجیر بوده دست و پایت
تا جسم تو درگیر این دنیا نباشد

تا آخر عمرت بنا شد حبس باشی
ای کاش آزادی ِ تو فردا نباشد

معصومه را دست رضا دادی و گفتی:
بعد از من، او یک روز هم تنها نباشد

اما اگر مجبور بودی به جدایی
آن روز دیگر مثل عاشورا نباشد

سیدمسعود طباطبائی
کفش‌های تا به تا...
ما را در سایت کفش‌های تا به تا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 4unread0 بازدید : 98 تاريخ : سه شنبه 19 ارديبهشت 1396 ساعت: 12:36

رشته‌ی دلهای عاشق پشت این در بسته شدرزق ما از سفره‌ی موسی ابن جعفر بسته شدتا خبر آمد غروب از خانه بیرون می‌زندبا هجوم سائلان از صبح معبر بسته شدمشت ما را وا نخواهد کرد وقتی از کرممشت مسکین درش با کیسه‌ی زر بسته شدآنکه از کار پیمبرها گره وا می‌کنددست کفش‌های تا به تا...
ما را در سایت کفش‌های تا به تا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 4unread0 بازدید : 89 تاريخ : سه شنبه 19 ارديبهشت 1396 ساعت: 12:36

می شود بر شانه‌ی لطفت پریشان گریه کردپابرهنه سویت آمد مثل باران گریه کردهردم ای آیینه! با آهت دل عالم گرفتچشم دنیا تار شد، سر در گریبان گریه کردخون به جای اشک از زنجیر دستانت چکیدپا به پای تو در و دیوار زندان گریه کرد از شکوه تو زن آوازه‌ خوان لکنت گ کفش‌های تا به تا...
ما را در سایت کفش‌های تا به تا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 4unread0 بازدید : 111 تاريخ : سه شنبه 19 ارديبهشت 1396 ساعت: 12:36

بمبی که سوز عشق تو در جان ما گذاشتچندین هزار کشته و زخمی به جا گذاشتچشمان عاشقت  که مرا تا خدا کشاندقانون سختِ جاذبه را زیر پا گذاشتپل زد کمان ابروی تو بر پل صراطدریای عَفو در عطشِ کربلا گذاشتدریا که دستِ تو، ملوانان که مستِ توبر کشتی‌اش چه خوب خدا ن کفش‌های تا به تا...
ما را در سایت کفش‌های تا به تا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 4unread0 بازدید : 102 تاريخ : سه شنبه 19 ارديبهشت 1396 ساعت: 12:36

برایش شعر خواندم اشک‌هایش را درآوردمپس از یک عمر خاموشی صدایش را درآوردمکلیم قصه‌هایم دست خالی مانده بود، امازدم بر نیل و آخر سر عصایش را درآوردمدلم پُر بود از دستش ولی با زور خندیدمو با دست خودم رخت عزایش را درآوردمسپس با بوسه‌ای زیر زبانش را کشیدم کفش‌های تا به تا...
ما را در سایت کفش‌های تا به تا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 4unread0 بازدید : 103 تاريخ : سه شنبه 19 ارديبهشت 1396 ساعت: 12:36